سید احمدسید احمد، تا این لحظه: 17 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

دو تا مغز بادوم

قهرمان

چند دقیقه ای ازم دور شدی مشغول کارهام شدم اما... اما دلم به جا نبود انگار یه چیزی سر جاش نیست انگار یه چیزی کم دارم اولش نفهمیدم که چم شده ولی وقتی به خودم آمدم فهمیدم تو را نمیبینم و چشمهام ,دلم ,قلبم بهونه تو را میگیره فقط یک سالته عزیزم هنوز برام حرف نزدی هنوز برام تعریف نکردی کارهای کرده ات را و هنوز خیلی خیلی راه داری تا باز هم بیشتر دلم بهونه ات را بگیره   دیروز با خودم فکر کردم مادر شهید شدن کار هر کسی نیست یک قهرمان میخواهد ...
29 فروردين 1393

ممنونم خدا جون

وقتی نگاهت میکنم وقتی باهات بازی میکنم و به من میخندی کارهای کوچک و بچه گانه ات وقتی بهت میگم سگ ؛ گربه ؛ موش و ماهی و بقیه حیوانها چکار میکنن و تو با صدای نازک و دهان کوچکت برایم میگی وقتی 12 فروردین راه افتادی دنبال بچه ها و من ناباورانه قدم زدن با پاهای کوچکت را نگاه میکردم اصلا بودنت نشانه بودن یک خدای بزرگ است که  بزرگی اش را در جسم کوچک تو به ما هدیه داد دختر عزیزم   دوستت داریم سما آسمانی ما ...
20 فروردين 1393
1